ابتهاج خود نیز در مقاطعی از زندگی بلندش علاوه بر شعر در موسیقی فعال بوده است. سه شعر معروف از این شاعر بلند مرتبه که زمانی دم خور استاد شهریار بوده را باهم تورق می کنیم.
✍️ رضا قاسمپور
مدیری توانمند و عاشق ریاضی، مجری نظام رتبه بندی مشاغل،دارنده ایده های خلاق در عرصه سخت افزاری و نرم افزاری زیست اجتماعی،سیاستمدار و روشنفکر عملگرا،رئیس اداری کارخانه سیمان تهران و بالاخره سه چهارم قرن تقلا و یکه تازی در شعر معاصر و…
اینها برشی از یک قرن زیست مدنی یک نخبه فرهنگی اجتماعی ماست.
به گواه برخی از منتقدین امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) از واپسین شاعران غزل سرای سترگ از نسل بزرگان شعری ماست که به هر دو سبک کلاسیک و شعر نو مسلط است.وی به دلیل معاصرت فکری و موانست زبانی از محبوب ترین شاعران در میان جوانان می باشد. شعرهای #ارغوان و #زندگی از شاهکارهای ادبی سایه می باشد. برخی از غزلیات وی همانند “نامدگان و رفتگان” بارها توسط هنرمندان و اساتید طراز اول آواز کشور همچون استاد شجریان به صورت ترانه و تصنیف اجرا شده است.
سایه مضامین عمیق اجتماعی و سیاسی را با هنرمندی تمام با فنون و ظرائف شعر عجین کرده و به وِرد اجتماعی مبدل می سازد.
ابتهاج خود نیز در مقاطعی از زندگی بلندش علاوه بر شعر در موسیقی فعال بوده است. سه شعر معروف از این شاعر بلند مرتبه که زمانی دم خور استاد شهریار بوده را باهم تورق می کنیم.
ارغوان
ارغوان شعری درخشان از هوشنگ ابتهاج است. این شعر که درمیان مردم از شهرت و محبوبیت برخوردار است، خطاب به درخت ارغوانی است که در حیاط خانه شاعر روییده است. شعر ارغوان، رنگی اجتماعی دارد و مضمون اصلی آن، حسرت آزادی و امید به فردایی بهتر است. شاعر در اندوه بیعدالتیها و حسرت آزادی، با درخت ارغوان که نمادی از امید به آینده، بهار و رویش دوباره است، سخن میگوید:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
شاعر در پایان اگرچه غمگین است، ارغوان که نمادی از رویش و امید است را به پایداری برای فردایی بهتر و آزاد، دعوت میکند.
زندگی
شعر «زندگی»، یکی دیگر از اشعار محبوب سایه است. این شعر که در قالب نو سروده شده است، مضمونی مانند ارغوان دارد. روند شروع و پیشروی شعر مانند ارغوان، با ناامیدی، اندوه، تلخی و رنج آغاز میشود و در پایان، آنجا که مخاطب میپندارد جهان و زندگی سراسر تلخی و رنج است؛ بهیکباره دریچهای از امید گشوده میشود. مضمون اصلی این شعر و آنچه شاعر سعی در انتقال آن به مخاطب دارد، این است که اگرچه زندگی سراسر شادی و خوشی نیست؛ اگرچه غم و رنج گاهی زندگی را تلخ و سخن میکنند؛ با این حال:
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما نسنج
به پای او دمی است این درنگ رنج و درد
به سان رود؛
که در نشیب دره سر به سنگ میزند؛
رونده باش
امید هیچ معجزی به مرده نیست؛
تو زنده باش
نامدگان و رفتگان
استاد شفیعی کدکنی معتقد است که در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل غزل «نامدگان و رفتگان» پیدا نمیشود. حال با خوانش این غزل فاخر ببینیم چرا کسی مثل شفیعی چنین ادعای بزرگی (آن هم راجع به ابتهاج ، که پس زمینه روشنِ چپ گرایی دارد) می کند؟
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان…
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فرو شکستهای کاین همه باغ شد روان
آه که میزند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمیدهد امان…
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.