امروز: یکشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 14 جماد ثاني 1446 | 2024-12-15
کد خبر: 42094 |
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۲:۱۲ |
۱
| 7
ارسال به دوستان
پ

شعر پیش روز اثر فریدون مغانلو است.

مرغ آمد به خواب کارگری
گفت جانا چرا چنین پَکری

گفت حالت خوش است حق داری
نیست ازحال ما تورا خبری

هیچ دانی چه کرده ای با ما؟
خود بپا کرده ای چه شور و شری

مرغ بیچاره با تعجب گفت
من کجا این قبیل بدگهری

این گرانی زچشم من بینند
سود را برده عده ی دگری

ثمر عمر و زندگانی من
خون دل خوردن است وخون جگری

جوجه هایم همه کباب شوند
دارم از داغ شان دو چشم تری

استخوانم همیشه خرد شده
گاه با کارد گاه با تبری

غیر از اینکه سرم بریده شود
من ندیدم زعمر خود ثمری

توهم ازچشم من مبین ای دوست
مشکلت هست جانب دگری

رانت و دلالی و از این گونه
نیست راحت زشرشان نفری

پیِ سود کلان خود هستند
گر به یک مملکت رسد ضرری

نام انسان برایشان حیف است
ننگ بر این قبیل جانوری

باید از چشم این جماعت دید
هر گرفتاری است و یا خطری

 

 

فریدون مغانلو
شعر: فریدون مغانلو

 

لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

تعداد نظرات منتشر شده: 1
  1. نویسنده :ناشناس
    تاریخ : 23 / می / 2022 | 5

    پسر خاله بابامه?????

Scroll to Top