امروز: یکشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الأحد 14 جماد ثاني 1446 | 2024-12-15
کد خبر: 52085 |
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۰ |
۰
| 1
ارسال به دوستان
پ

سردار شهید حسن غازی یکی از سرداران سپاه اسلام است که در سال ۱۳۳۸ در یکی از محلات اصفهان و در خانواده‌ ای متدین چشم به جهان گشود. این شهید در طول دفاع مقدس نقش مهمی ایفا کرده است.

به گزارش کرج رسا به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، دفاع مقدس و دوران هشت ساله نبرد حق علیه باطل عرصه‌ای است که همه اقشار مختلف مردم در آن حضور پیدا کرده و با نمایش توانمندی‌های خود دشمن بعثی و اذنابش را شکست دادند. اتحاد و همدلی نیروهای مسلح کشورمان در کنار پشتیبانی مردم باعث شد نه تنها حملات دشمنان دفع شود، بلکه همدلی و اتحاد مردم بیش از پیش افزایش پیدا کند. این اتحاد و همدلی به قدری مهم بود که در صورت عدم وجود این اتحاد شاید وضعیت دیگری داشتیم.

با پیروزی انقلاب اسلامی ساختارهای رژیم گذشته از هم فروپاشیده بود و مردم انقلابی ایران هم با تشکیل نهادهای انقلابی همچون کمیته انقلاب اسلامی و پس از آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از دستاوردهای انقلاب حمایت کردند. به مرور و پس از تشکیل این نهادها بود که جوانان انقلابی ایران با عضویت در این نهادها از انقلاب اسلامی حراست می‌کردند.

دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که رژیم بعثی عراق به کشورمان حمله کرد و جوانان حاضر در این نهادها با کمک سایر نیروهای مسلح از کشورمان دفاع کردند. سردار شهید حسن غازی یکی از همین جوانان است که با وجود افتخارات بسیار خود در حوزه ورزش به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت.

 

 

ستاره فوتبال اصفهان از زمین‌های خاکی تا پشت خاکریز جبهه

سردار شهید حسن غازی یکی از سرداران سپاه اسلام است که در سال ۱۳۳۸ در یکی از محلات اصفهان و در خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و دبیرستان را با موفقیت در همان محل زادگاهش گذراند و مدارج تحصیلی را تا اخذ دیپلم با موفقیت طی کرد. حسن دوران دبیرستان متفاوتی داشت، چراکه این مقطع از زندگی او با دوران مبارزات مردم علیه رژیم ستمشاهی همزمان شده بود. او این دوران پر التهاب را با تکثیر و توزیع تصاویر و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) گذراند و چندین بار نزدیک بود دستگیر شود، اما به لطف خدا از این مهلکه‌ها گریخت.

حسن بسیار به ورزش علاقه داشت و از همان نوجوانی به عضویت تیم سپاهان درآمد. اما ۱۶ سالگی شد نقطه درخشش او در زمین‌های ورزش. حسن ۱۶ ساله کاپیتان سپاهان شده بود و در مسابقات قهرمانی کشور هم در تیم منتخب اصفهان به عنوان یک ورزشکار متدین، خوش فکر و با استعداد معرفی شد. همین موضوع باعث شد تا در مسابقات قهرمانی آسیا به تیم ملی جوانان کشور دعوت شود. دوران دبیرستان را که به پایان رساند توانست در رشته پزشکی دانشگاه اصفهان پذیرفته شود و تحصیل خود را آغاز کند.

 

 

انقلاب اسلامی که پیروز شد حسن همانند سایر دوستانش پای کار انقلاب آمد و با مشاهده تحرکات ضد انقلاب در غرب کشور پس از یک دوره فعالیت‌های پزشکی در بیمارستان دکتر شریعتی اصفهان به کردستان رفت تا با ضد انقلاب مقابله کند.

حسن با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌ها رفت و نبرد با بعثی‌ها را آغاز کرد. او در ابتدا مسئولیت یکی از آتش‌بارهای توپخانه را عهده دار شد و با نشان دادن لیاقت خود فرماندهی گردان توپخانه ۶۱ محرم سپاه را برعهده گرفت. او در بسیاری از عملیات‌های غرب و جنوب شرکت داشت و با شجاعت مثال زدنی همواره با دشمن می‌جنگید. همین لیاقت و شجاعتش باعث شد تا فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیت ایجاد اولین گروه توپخانه سپاه را به حسن واگذار کند و بعد از مدتی یگان‌های مستقل توپخانه در سپاه با همفکری او به وجود آمد.

اما سرانجام در عملیات خیبر برای سامان بخشی به آتش پشتیبانی به خط مقدم محاصره شده طلائیه رفت و تیربار بدست همپای بسیجیان عاشق ساعت‌ها جنگید و نهایتاً ۱۱ اسفندماه سال ۱۳۶۲ هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار گرفته و شربت شهادت را نوشید. پیکر مطهرش در طلائیه ماند و زیر آب رفت و هیچ‌گاه بازنگشت.

خاطرات همرزمان شهید از حاج حسن

یکی از همرزمان شهید غازی می‌گوید: «جنگ شروع شده بود، یک روز حسن را با لباس بسیجی دیدم، گفتم دانشگاه را رها کردی و رفتی جنگ؟! گفت: دانشگاه آنجاست؛ این‌ها همه اش بازیچه‌های دنیاست. توپ‌های غنیمتی که از عراق گرفته شده بودند، نیاز به ساماندهی داشت. بچه‌هایی که تحصیلات و زکاوت بیشتری داشتند برای آموزش توپخانه به ارتش فرستاده شدند. اولین گروهان توپخانه سپاه پاسداران تشکیل شد و حسن فرماندهی آن را به عهده گرفت. هرجا سپاه می‌خواست توپخانه تاسیس کند حسن را می‌فرستاد، دائم در ماموریت بود.»

 

 

دیگر همرزم شهید با اشاره به قدرت فرماندهی او می‌گوید: «توی عملیات مهران وقتی محاصره شدیم بچه‌های گردان را از محلی که شناسایی کرده بود به عقب فرستاد و خودش شروع کرد به گشتن سنگرها، می‌گفت می‌خواهم مطمئن باشم چیزی جا نمانده، همه کسانی که با او بودیم دلهره و اضطراب داشتیم، ولی او خیلی با حوصله و در آرامش، سنگرها را یکی یکی بررسی می‌کرد. خیلی نترس بود، هیچ وقت برای گلوله و ترکش خم نمی‌شد. می‌گفت: از من نخواه که برای ترکش و گلوله رکوع و سجده کنم.

عطر زده بود و لباس فرم سپاه پاسداران را پوشیده بود، کم‌تر می‌شد او را با لباس سپاه دید. گفتم: قرار بود مرخصی بروی. گفت: منصرف شده ام. همان روز بود که برای تست موشک به خط رفت.

یک کیلومتری با دشمن فاصله داشتیم، هنوز موشک آزمایش نشده بود که دشمن خط را شکست و بچه‌ها را دور زد. غازی تیربار را برداشت و مشغول شد. هرچه اصرار کردم که با موتور سیکلت به عقب برگرد اعتنایی نکرد. هیچ کس دیگر حسن را ندید.»

لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

Scroll to Top