امروز: یکشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 14 جماد ثاني 1446 | 2024-12-15
کد خبر: 55651 |
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۹:۳۳ |
۰
| می پسندم
ارسال به دوستان
پ

نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟ زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌شناسیدم؟

✍️ رضا قاسمپور

اوایل دهه هفتاد، هشت ماه با استاد حسین منزوی در نشریه وزین امید زنجان همکار بودیم. استاد دبیر صفحه ادبی بودند و من هم یادداشتهای فرهنگی اجتماعی می‌نگاشتم. پس از انتشار هر شماره، استاد جلسات نقد ادبی در دفتر نشریه برگزار می‌کردند.
افسوس که بزرگی و شکوه این کوه شعر و ادب را هرگز درک نکردیم.

? منزوی و غزل معاصر

منزوی پیشنهادهایی به غزل امروز داد. او همانند نیما که تحولی شگرف در شعر به وجود آورد، انقلابی در غزل معاصر به وجود آورد.
او در دوره‌ای غزل سرود که همه منتقدان گمان می‌کردند عمر شعر کلاسیک و غزل به پایان رسیده است. اما منزوی ثابت کرد که غزل از پتانسیل بالایی برخوردار است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
منزوی در کتاب دیدار در متن یک شعر، که در آن به بررسی ۳۶ شاعر معاصر پارسی‌گوی پرداخته است، وجهی ممتاز از خود، یعنی یک منتقد ادبی را به نمایش گذاشته است.

? منزوی و ادبیات ترکی آذربایجانی

وجه مغفول مانده‌ای از منزوی، وجه علاقه و ارتباط او با فرهنگ و ادبیات ترکی آذربایجانی است.
علاوه بر رد پای اسطوره‌ها و سمبل‌های ترکی در جای جای اشعار فارسی او همچون شعر او خطاب به کوراوغلو یا تلمیح افسانه ترکی پلنگ در غزلِ خیال خام پلنگ من…، کتاب‌های تیغ زنگ زده «برگردان افسانه های آذربایجانی به فارسی»، این ترک پارسی‌گوی، ترجمه نیمایی حیدربابایه سلام شهریار به فارسی، منظومه صفرخان و… نشانگر انس دیرینه وی به زبان و ادبیات مادری است.

? صدای منزوی تا به امروز آخرین و رساترین فریاد عشق است…

بزرگ‌ترین بارقه شعر منزوی ضمن وفاداری و حفظ دستاوردهای غزل کلاسیک، رسیدن به افق‌های روشن و توجه دقیق به زندگی انسان معاصر بود و بیان تعابیر عامیانه با توجه به فراز و نشیب روزگاری که در آن می‌زیست.

? منزوی نیمای غزل ایران بود

منزوی همان کاری را با ادبیات کلاسیک فارسی و خصوصا اسب چموش غزل کرده که نیما در برهه‌ای برای نجات ادبیات فارسی کرد.
به باور صاحب‌نظران، منزوی نیمای غزل است. او با آفرینش غزل نو فارسی، جانی دوباره به غزل بخشید که خیلی‌ها آن را مرده می‌پنداشتند و حتی هنوز نیز می‌پندارند.

سرانجام حسین منزوی بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی، در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ در غربت وطنش چهره در نقاب خاک کشید، در حالی که قلبش از جفاها و کج‌فهمی‌های برخی رنجیده‌خاطر بود…

❤️ #نام_من_عشق_است… ❤️

نام من عشق است، آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟
با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟
راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ
تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟
می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را می‌شناسیدم
مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم
من همانم مهربان سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟”

بعد از تو کوچه ‌بی‌تپش ‌و سوت‌ و کور ماند
سوگت ‌به‌ چشم‌ پنجره‌ها‌ خاک ‌غم ‌فشاند

بعد از تو هیچ حنجره از هیچ پنجره
شعر بلند و دلکش ناقوس را نخواند

بعد از تو ای ستون توانای سرنگون
آوار خستگی کمر خانه را شکاند

بر خاک خفت دست تو آن رأیت بلند
شاخی ‌که ‌گل ‌به‌ گیسوی‌ خورشید می‌نشاند

تاریک شد چه زود جهان بین روشنت
چشمی که از ستاره و مه باج می‌ستاند

در خون نشست آوخ و خاموش شد دریغ
آن حنجره که نعره به افلاک می‌رساند

لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

Scroll to Top