بارها ایستاده کنار قبرهای آهکپاشی شده، در گورستانهای خلوت این روزهای شهر؛ درست بالای سر جنازههای کاورپوشِ بیچهره؛ جنازه آدمهای مبتلا به کرونا! ایستاده و آداب شرعی را برای آنها به جا آورده، نماز میت برایشان خوانده و نزدیکتر از همه آدمهای حاضر، تلقین در گوششان گفته و حالا از این تجربه سخت و متفاوت برای ما میگوید.
این وظیفه شرعی من بوده؛ به عنوان طلبه وقتی لباس روحانیت به تن کردم انجام این وظیفه هم برعهده ام گذاشته شد، در شرایط فعلی جامعه هم احساس کردم که حضورم مورد نیاز است چرا که یکی از مباحث معنوی و روحانی که در مراسم خاکسپاری اهمیت دارد، همین بحث انجام آداب شرعی تدفین است . در بحث کرونا که به عقیده من خودش یک جبهه است شاید من نتوانم مثل عزیزان و کادر درمانی کشور مانند پرستاران و پزشکان یا دوستان که در مبانی امنیتی فعال هستند حضور داشته باشم، اما دیدم که به عنوان یک طلبه، کمترین کار در این عرصه، عمل به وظیفه شرعیام است؛ مخصوصا که شنیده بودم (البته از صحتش اطمینان ندارم که بعضی جاها اموات را بدون رعایت مسائل شرعی دفن می کنند) به خاطر همین وظیفه خودم دانستم که این مراسم را برای افرادی که به خاطر کرونا از دنیا رفتهاند بجا بیاورم.
اولین بار چطور در مراسم خاکسپاری یک متوفی مبتلا به کرونا حاضر شدید؟
قبل از سال جدید بود و فرد مبتلا یکی از هم منطقه های خودمان بود؛ دختر جوانی که سرطان داشت و اتفاقا مراحل بهبودی را طی می کرد، اما متاسفانه ابتلایش به کرونا دیگر به او مجال نداد و از دنیا رفت. وقتی خانواده داغدیده این متوفی به درِ خانه من آمدند و گفتند که چند جا رفتیم برای انجام مراسم شرعی اما کسی قبول نکرده، شما قبول می کنید؟ من تعجب کردم. گفتم چرا نیایم؟ این وظیفه من است. اگر الان نیایم روز قیامت چه جوابی بدهم. بگویم چرا به وظیفه ام عمل نکردم؟! به جرات می توانم بگویم که کمترین کاری که منِ طلبه می توانم بکنم همین است که مبانی تدفین و نماز و تلقین و امثالهم را برای متوفی به جا بیاورم؛ یعنی همان کاری که قبل از شیوع کرونا هم انجام می دادم و الان در جریان وحشتی که به خاطر این موضوع در جامعه بهوجود آمده، شاید بعضی از هم لباسی های من که سن و سالی از آنها گذشته یا بیماری دارند توانایی انجامش را نداشته باشند یا حتی دلهره داشته باشند که طبیعی است چون بالاخره ما هم انسان هستیم و ممکن است خودمان یا خانوادههایمان نگران باشند.
شما خودتان نمی ترسید؟
اتفاقا این سوال را در یکی از مراسم تدفین کرونایی ها، یکی از نزدیکان این عزیزان از من پرسید و گفت حاج آقا شما نمیترسید اینقدر جلو میروید؟ من گفتم مگر مرگ هم ترس دارد؟ اگر کسی حقیقت را پیدا کرده باشد از مرگ نمیترسد و همینجاست که به فکر انجام وظیفهاش می افتد، به نظر من نه مرگ ترس دارد نه مرده ها ترس دارند. خیلی وقت ها ما باید از زنده ها بترسیم ….
با توجه به جو روانی موجود در جامعه درباره ویروس کرونا، خانواده شما چه واکنشی نسبت به این تصمیم شما دارند؟
واقعیتش این است که خانواده من اوایل خیلی نگران بودند و من به آنها گفتم که بالاخره مرگ برای همه است و ما یک روزی میمیریم و اگر قرار باشد این اتفاق بیفتد بهتر است که با شرف از این دنیا برویم و در آن دنیا نگویند که شما وظیفهای داشتی و می توانستی و به آن عمل نکردی. من به عنوان روحانی یکی از مسؤولیت هایم همین انجام امور دینی و معنوی است. اما خب قبول دارم در این شرایط که حتی خانواده و اقوام نزدیک متوفی ها هم جرات نمی کنند به جنازه نزدیک شوند، نگرانی اعضای خانواده ما بجاست، من هم با توجه به همه این موضوعات وصیتم را نوشته ام.
از تجربه متفاوت دفن قربانیان ویروس کرونا بگویید.
قبل از شیوع کرونا، من افراد زیادی را بدرقه خانه ابدی شان کرده بودم اما به جرات می توانم بگویم که تا حالا ندیده بودم که حتی نزدیکترین افراد به متوفی جرات نزدیک شدن یا اجازه نزدیک شدن به او را نداشته باشند. من در جریان انجام امور شرعی برای این متوفیها از نزدیک شرایط دشوار را تجربه کردم و شاهد تنهایی و دلتنگی خانوادههایی بودم که نمیتوانستند با عزیز از دست رفتهشان وداع کنند، یا برای آخرین بار چهرهاش را ببینند. دیدن این صحنهها برای من تجربه سختی بود. اما همین آدمها وقتی می دیدند که مثلا من برای عزیزشان تلقین میخوانم، دلشان آرام می شد و همین احساس رضایت بالاترین دلگرمی برای من بود.
از اول با لباس مخصوص و مجهز در مراسم تدفین حاضر می شدید؟
نه اوایل اصلا مجهز نبودیم، یادم است در یکی از مراسمها فقط یک جفت دستکش پلاستیکی داشتم اما به مرور تجهیزات بهتر شد و الان لباس مخصوص هم به ما داده شده.آن اوایل که هنوز برای غسل دادن متوفی ها اجازه صادر نشده بود، ما تیمم بدل از غسل را بجا می آوردیم، اما الان شرایط بهتر شده و یکسری از طلاب جهادی در همین شهر ساری، داوطلبانه متوفیها را تغسیل هم میکنند. البته من چون قند دارم به من اجازه تغسیل نمیدهند و میگویند شما همان مراسم تدفین و نماز را بجا بیاور. درهرحال الان کرونا خودش یک جبهه محسوب میشود و خط مقدم منِ طلبه در این شرایط، همین حضور است؛ در کنار این موضوع، سعی میکنم با بچههای جهادی منطقه در ضدعفونی محلات هم حضور داشته باشم، بالاخره هرکسی باید در حد توانش یک گوشه کار را بگیرد.
با این تفاسیر تا پایان مهلکه کرونا به کارتان ادامه میدهید؟
بله همین طور است، تا وقتی که زنده و سلامت باشم در کنار قربانیان کرونا و خانوادههایشان حضور دارم.
این خانوادهها شما را چطور پیدا میکنند؟
واقعیت این است که در ساری و شهرهای اطرافش بهواسطه فعالیت های فرهنگی قبلی خیلیها من را میشناسند و تلفنم را دارند و از همین طریق من را برای مراسمهایشان دعوت میکنند.
برای ما که در این مراسمها حضور نداشتیم دیدن تصاویر خاکسپاری این قربانیان با آن حجم تنهایی و غربت، خیلی سنگین است، شما که از نزدیک این مراسمها را می بینید، چه حسی نسبت به آن دارید؟
برای من بزرگترین تجربه این جریان، این بوده که دنیا خیلی خیلی کوچکتر و فانیتر از آن است که ما فکر میکنیم برایش می توانیم بجنگیم یا مثلا سر بقیه را کلاه بگذاریم یا دروغ بگوییم و کارهای خطایمان را توجیه کنیم… به نظر من ویروس کرونا فانی بودن این دنیا را به ما فهمانده است و هیچ ارزشی ندارد و فرقی بین فقیر و غنی و سیاستمدار و غیرسیاستمدار هم نگذاشته است.
مینا مولایی – گروه ایران روزنامه جام جم
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.