امروز: یکشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 14 جماد ثاني 1446 | 2024-12-15
کد خبر: 50971 |
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۴:۰۴ |
۰
| 1
ارسال به دوستان
پ

خواستم از پدر بگویم… من دلم برای پدر سوخت. برای این بار مسولیتی که ناجوانمردانه بر دوشش نهاده ایم.

#دلنوشته

خواستم از پدر بگویم…

تجسم ذهنی من، به سمت مردی رفت که:

مجبور است قوی جلوه کند.

مجبور است ضعف هایش را مخفی کند.

مجبور است در تنگناهای عاطفی، گریه نکند. ناله نکند…

مجبور است در هر اوضاع اقتصادی، نیازهای خانواده را تامین کند.

مجبور است عشق بورزد، حتی اگر بلد نباشد.

مجبور است رضایت خانواده را جلب کند حتی اگر دیده نشود.

مجبور است بزرگ جلوه کند تا شایسته تمام اوصاف گفته شده برای پدر بودن باشد.

بهشت هم زیر پایش نیست…

من دلم برای پدر سوخت. برای این بار مسولیتی که ناجوانمردانه بر دوشش نهاده ایم.

پدر، هم، یک انسان است

با همه نواقص و کاستی های بشری

انقدر این بندگان خدا را به بهانه روز پدر و جملات رنگارنگ (که فقط بار سنگینتری است از مسولیت بر شانه های گاها نحیفشان)، نیازاریم.

زندگی کلیشه نیست…

واقعیت ها را بپذیریم، با جان و دل…

و سطح توقع خودمان را نسبت به همه چیز و همه کس، پایین بیاوریم.

 

 

 

مرجان بهزادی مقدم
به قلم: مرجان بهزادی مقدم
لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

Scroll to Top