اهورا ایمان از ترانه سرایان سرآمد و نخبه ایران است. احسان خواجه امیری، همایون شجریان، محمد اصفهانی، حمید حامی و بسیاری از خوانندگان دیگر از ترانه های او برای خواندن بهره بردهاند.
به گزارش کرج رسا؛ اهورا ایمان که سالها پیش دستی هم در نوشتن داستان داشت، حالا دیگر مدتهاست با ترانه سرایی و کمی هم خوانندگی شناخته میشود. تقریبا همه مردم ایران او را با ترانههایی چون «سلام آخر» و «دلم گرفت» میشناسند. گفتگوی کوتاه ما را با او تا پایان بخوانید؛ هنرمند زاده بم که در هشتگرد البرز خلوتگاه و جایی دنج برای ترانه سرایی دارد.
تجریه خوانندگی خودتان در آلبوم «پروانههای پیراهنش» چه عطر و بو و طعمی داشت؟
حقیقتش این است که دو سه دهه پیش که پا به تهران گذاشتم قصد داشتم بخوانم. با زندهیاد بابک بیات آشنا شدم و رفتم پیش او تا خوانندگی را آغاز کنم. او ترانه و شعری از من شنید و سپس پیشنهاد همکاری با فیلم «سام و نرگس» زندهیاد ایرج قادری پیش آمد و ترانه «دلم گرفت» به اصطلاح گُل کرد و حمید حامی خواننده مشهوری شد. از آن پس پیشنهاد ترانهسرایی به قدری بود که دیگر نتوانستم خوانندگی را جدی دنبال کنم اما این فراغت دست داد و یک دلیل مضاعف داشت. چرا که در کشور ما قانون کپیرایت وجود ندارد و من بهره و سهمی از اجرای کارهایم نداشتم. در نتیجه سعی کردم به علاقه سالهای قبل دوباره بپردازم.
برای آلبوم «پروانههای پیراهنش» ۱۰ سال از ابتدای دهه ۹۰ وقت گذاشتم و بالاخره تولید شد. آلبوم خوبی هم از آب درآمد. شاید اگر در کشور ما کپیرایت وجود داشت، من سعی میکردم ۱۵ یا ۲۰ سال وقت بگذارم و یک کار ماندگارتر داشته باشم اما در ایران اگر یک کار هیت و ماندگار هم داشته باشی باز برای گذران زندگی و معیشت باید طبق همان روال قبل به زیستن ادامه دهی. هر چند این فرصتها پیش میآید که آدمی به علایقش بپردازد. خوانندگی برای من دغدغه خلق بود. خلق بیواسطه به گونهای که ۱۰۰ درصد خودم روی آن موضوع متمرکز باشم. کما اینکه در این دوره کرونا هم به علایق شخصیام بازگشتم و در خانه یک کارگاه کوچک تار و سهتارسازی راه انداختهام که از سالها قبل پیگیر این داستان بودهام. احتمالاً از شروع سده جدید، حاصل این کارها را به دست دوستان و علاقهمندانش برسانم.
همکاری با احسان خواجهامیری که بهترین ترانههایش را شما سرودید، یا محمد اصفهانی که در حال حاضر بیش از ۱۰ سال است با او کار نمیکنید، قطع شده است. چرا؟
شما یک انرژی میدهی و انتظار داری یک انرژی بگیری. از مردم که همیشه انرژی میگیری اما این جاده همکاری میتواند دوطرفه باشد نه یک جاده یکطرفه. طبیعتاً هنوز هم میتواند این همکاری دوباره اتفاق بیفتد. چه با احسان خواجهامیری چه با محمد اصفهانی و همه خوانندگانی که با آنها کار کردهام اما به گمانم آنها هم باید شجاعتی نشان دهند از جنس همان شجاعتی که ۱۰، ۱۵ سال پیش این همکاری را شکل دادند و این باور غلط را زیر پا بگذارند که صرفاً خواننده باید از آهنگی که پخش میشود، منتفع شود. گرچه همه مسائل به مباحث مالی ختم نمیشود اما در این روزگار بسیاری از حرمتها نادیده گرفته میشود. منظورم چیزی است که هنرمند انتظار دارد کنار صاحب اثر حضور داشته باشد. متأسفانه همه کار موسیقی در کشور ما به نام کسی که کار را میخواند و در یک کلام به نام خواننده تمام میشود و نکتهای برای ترانهسرا و آهنگساز باقی نمیماند. بعید نیست که «سلام آخر» دوبارهای اتفاق بیفتد. «باور نکن تنهاییات را» خوانده شود یا «مرا ببوس» دیگر. به نظرم بسیاری از خوانندگان ما دوست دارند این کارها دوباره خوانده شود. به ویژه احسان که همیشه وقتی مرا میبیند، میگوید من هر کاری میکنم، هنوز مردم از من «سلام آخر» میخواهند! من و علیرضا کهندیری در حال حاضر سالهاست با این تقاضای مخاطب مواجهایم که چرا یک کار به همان شکل سابق ساخته نمیشود. اینجاست که میگویم خوانندگان باید آن شجاعتی را که داشتند، پیدا کنند و تیمی را که موفق بوده باز دوباره دور هم جمع کنند.
در یک دوره متنی که خوانده میشد، نه تصنیف بود نه ترانه موسیقی پاپ. تمایز این بینابینی و تلفیق را توضیح میفرمایید؟ منظورم چیزی است که گاهی علیرضا قربانی یا خوانندگان مشابه امروز میخوانند.
پیش از آلبومهایی مانند «نیلوفرانه» علیرضا افتخاری، ترانه به معنای حقیقیاش نداشتیم. ترانههای این آلبوم را زندهیاد قیصر امینپور سرود. پیش از این آلبومها گسست چند دههای در تصنیف به چشم میخورد. بیش و کم، جسته و گریخته کارهایی انجام میدادند اما متمرکز نبود. ممکن است عدهای بگویند کاری که علیرضا انجام میدهد در حوزه تصنیف قرار میگیرد اما من به تأثیرگذاری و فراگیری آن در جامعه آماری مخاطب نگاه میکنم و اهمیت میدهم نه آنچه منتقدان میگویند. در این زمینه از سالها پیش، قریب ۱۵ سال قبل کاری را شروع کردم که آهنگسازانی مانند آریا عظیمینژاد، عباس خوشدل حتی کلاسیکهایی مانند درویشرضا منظمی، بر سلسلهای کارها تمرکز داشتند و داشتیم که برای مخاطب امروز باشد و به ذائقهشان خوش بنشینید اما در عین حال با دستگاه موسیقی ما بیگانه نباشد. در یک کلام، ریشه در سنتمان داشته باشد اما جوان امروز هم آن را بپسندد. نتیجهاش خوب شد و در نظر افتاد. خروجیاش مثلاً کاری بود که با سهراب پورناظری برای همایون شجریان ساختیم یا «خوب نیست» و «لیلا» با علیرضا قربانی. در این حوزه، سلامت زبان میتواند سنگ محک جوانهایی باشد که میخواهند این حیطه را تجربه کنند و دوست دارند پا به این عرصه بگذارند. زبان کلاسیک است اما قرار نیست تابع زبان شعری سعدی، حافظ و مولانا باشد. جهان شعر ممکن است جهان شعر کلاسیک باشد اما زبان و بیان شعر امروزی است و به تعبیر رساتر میتوان به آن تصنیف امروزی هم گفت که هم موسیقی دستگاهی را مد نظر قرار میدهد هم موسیقی امروز را.
به زبان ترانه اشاره کردید. بسیاری از ترانهسراها و از جمله خود شما ممکن است از واژههای آرکائیک استفاده کنید. زبان ترانه امروز با توجه به ظرفیتهای زبان فارسی چه قابلیتهایی دارد؟ تأثیرگذاریاش روی ذهن آحاد مردم چگونه میتواند باشد؟
کسانی که از زبان کلاسیک و آرکائیک و معیار در ترانه استفاده میکنند به تعداد انگشتان یک دست است.
منظورم تصفیه این زبان در ذهن ترانهسراست. ذهنی که با توجه به همه این مطالعات حالا پالوده شده و دست به آفرینش میزند.
میخواهم به نقطهضعفی اشاره کنم. ترانه میتواند بیانهای مختلفی داشته باشد. یعنی هم زبان تصنیف مدرن و معیار و آرکائیک یا حتی لیریکش (فرقی نمیکند) میتواند در میان باشد و در عین حال میتواند یک صورت عام برای مخاطب داشته باشد. منظورم زبان محاوره صمیمی اما پاکیزه و درست با رعایت اصول است. چون بعضیها فکر میکنند به زبان محاوره سرودن یعنی هر قید و بندی را کنار گذاشتن. در خودرویی که با آن جایی میرفتم یک موسیقی پخش میشد که خواننده میگفت «اصلنیام»! من تعجب کردم چه اتفاقی برای زبان ما قرار است بیفتد که «دیدنیام» با «اصلنیام» همقافیه شدهاند. این اتفاقها که از قضا کم هم نیست، از کجا وارد زبان ما شده؟ بعضی از دوستان ترانهسرا که چند سالی هم در این عرصه کار کردهاند، تصور میکنند به هر شعبدهای میتوان دست زد. بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی هم ترانه محاوره گفتهاند. ایرج جنتی و اردلان سرفراز نیز ترانههای الگویی در این زمینه دارند اما متأسفانه ما به سطحیترین و نازلترین صورت زبانی چسبیدهایم و رهایش هم نمیکنیم. ۹۹ درصد ترانهسراهای ما بنا به پسند بازار، سرودن همین دست ترانهها را ترجیح میدهند و سعی هم نمیکنند که پا و بهتر بگویم قلمشان را فراتر بگذارند. اگر این تسلسل ادامه یابد میتوانم پیشبینی کنم که تا چند سال آینده در زبان فارسی و ترانه جز این دست ترانهها چیزی باقی نخواهد ماند.
موسیقی رپ که به ویژه در ۱۵ سال اخیر باب شده بیشتر به این موضوع دامن نزده؟
به شدت. به لحاظ زبان شاید در آن ژانر هم کارهایی باشد که زبانشان سالماند اما وقتی کلیت را در نظر میگیریم، میبینیم یکی از پیشروهای آسیب زدن به زبان فارسی همین نوع موسیقی رپ است که هیچ گونه قید و بندی را نمیپذیرد. بعضیها فکر میکنند هر نوع بیقید و بندی و ساختارشکنی میتواند نوآوری باشد. در حالی که واقعا زبان فارسی اگر به همین شکل ادامه یابد شاید تا چند سال دیگر بسیاری از زیباییهایش دستکم در عرصه ترانه از بین برود.
ترانههای هیت و ماندگار در این بین چه تکلیفی دارند؟
نگاهی بیندازیم به الگوهای زبانی که در این کارها استفاده شده. در موضوعی مثل قافیه، رهی معیری، معینی کرمانشاهی، جنتی عطایی، اردلان و غیره را داریم. آیا میتوان یکشبه تجربه همه آنها را کنار گذاشت و گفت من بنا به سفارش خواننده و تهیهکننده و آهنگساز این اصل زبانی را مثلاً در مورد قافیه کنار میگذارم و چون من گفتم و فلانی که خواننده مشهوری است آن را خوانده، پس من مجازم این کار را بکنم؟ چنین چیزی صحیح نیست. قافیه قافیه است و باید درست نوشته شود. ما در این زمینه الگوهای مناسبی داریم. عارف قزوینی را که شما نمیتوانید نادیده بگیرید. ما کمبود الگو و منابع نداریم. ترانههای ماندگار ما در اوج سلامت زبانیاند اما متأسفانه کمتر کسی در این روزگار به آنها توجه میکند. امیدوارم ترانه راه خودش را پیدا کند. یکی از راههای نجات ترانه کپیرایت است. یکی دیگر از راهها رسانهای است که برای خودش داشته باشد. ترانه در حد مخلفات دور میز شام صدا و سیما و بقیه ارگانها صرف میشود.
بسیاری از ارگانهای غیر فرهنگی دیگر وارد این عرصه شده و شروع به تولید کردهاند اما باید سلسلهای اهداف خاص کنار گذاشته شود. نمیخواهم لفظ سوء استفاده از ترانه را به کار ببرم اما بسیاری دنبال استفاده از ترانهاند. استفاده شخصی و به سود خودشان است. این استفاده میتواند به سود خودشان باشد یا سود ارگان و نهاد خاص. کسی دلسوز ترانه نیست. از جشنواره فجر هم متوجه شدیم که علاوه بر همه بگیر و ببندها در حیطه کلان و نظارتها، کمترین توجه به ترانه میشود و کمترین بها را به ترانه میدهند. همه اینها باعث میشود فرزندان شما ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر به زبانی سخن بگویند که برای خود شما هم شگفتانگیز باشد و خودتان به گوش بشنوید که از این نمونه «اصلنیام!» دهها و صدها نمونه وارد زبان شود و زبان را نابود کند. این غمانگیز است. زبان فارسی نقطه عطف پیوند همه ما ایرانیان با هر قوم، گویش و لهجه است. اگر قرار باشد این میراث باقی بماند وظیفه ماست که آن را نگه داریم. ترانه یکی از ابزارهای مهم در حفظ این میراث است.
گفت و گو از فرشاد شیرزادی / همشهری آنلاین
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.