امروز: یکشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 14 جماد ثاني 1446 | 2024-12-15
کد خبر: 97247 |
۰
| 3
ارسال به دوستان
پ

۳۰ دقیقه بامداد ۳۱ خردادماه سال ۶۹ آخرین روز فصل بهار یادآور خاطره و رخدادی تلخ برای تمامی ایرانیان به ویژه ساکنان شهرهای طارم زنجان و رودبار و منجیل گیلان است که هرگز گمان نمی کردند غرش زمین به یکباره عده زیادی را به کام مرگ بکشد، خانه های زیادی را نابود کند، خانواده های زیادی را در غم از دست دادن عزیزان خود داغدار سازد و تعداد بی شماری را در بهت و حیرت فرو ببرد.

در شوم شبی که “طارم” بی قرارانه لرزید من در” همدان “به خواب شیرینی بودم، شب قبل در بیمارستان شیفت بودم و روز را در دانشکده مشغول درس و کلینیک شده و حسابی خستگی بر من چیره شده و به خواب عمیقی رفته بودم زلزله ای را که همه ایران و کل دنیا امدنش را حس کرده و یا شنیده بودند من احساسش نکرده و در رویای خویش از باغ “جعفر نویی” انار “می چیدم و “عاباس” برایم از “رجب یئری” یک جعبه “گوجه فرنگی” و “چشم بلبلی” و “کدو تنبل” چیده و جورچین کرده بود و با خنده همیشگی بر لب می گفت:

“همدان اوزاق کردیسی یوخون”
بو سوغاتینی اپار خانیمچی نوباردی
وانگاه به هنگام وجین اواز عاشیقی سر داده ومی خواند
من گیدیرم همدانه
عاشیقلر دوشوب زندانه
در میانه خواب شیرین خانمم بیدارم کرد و گفت: اقای طهماسبی امده و کارت دارد هرچه دعوت کردم نیامد داخل؛ من سریع از خواب برخاسته وسر وصورتم را شسته و به دم در رفتم و پس از سلام و احوالپرسی گفتم: چه عجب؟ چرا بیرون؟ در بفرما داخل!!!

او ضمن تشکر گفت: دیشب زلزله را احساس نکردی؟؟

گفتم: نه !! بد جوری خسته بودم.

گفت: خیلی وحشتناک بود ومتاسفانه مرکز زلزله گویا “طارم “و”منجیل” و”رودبار” است؛ سریع خداحافظی کرده و رادیو را باز کردم و اخبار و گزارشات پی در پی از عمق فاجعه خبر می داد. ساک را بستم واز خانم خداحافظی کردم “نرگس” قنداقه بود وبردنش برایم سخت بود لذا تنهایی راه افتاده وبه “چراغ قرمز “رفتم وبا ماشینهای” قزوین” تا سه راهی” تاکستان” امدم واز انجا به سه راهی” بناب” رفتم در سه راهی “بناب “منتظر ماشین بودم که اقا “مصطفی” با خاور امد او باجناق برادرم می باشد  سوار خاور  شدم اقا” مصطفی” به هنگام زلزله در “منجیل “بوده واز فروریختن یکباره شهر وفرار مردمان زنده مانده به خیابان تعریف می کرد واینکه زمین لرزه حتی ماشین در حال حرکت را نیز تکان می داده که او از صحنه فرار کرده بود در” بادامستان” “سید عیسی موسوی” را دیدم واز او اوضاع را پرسیدم او گفت که جاده “منجیل “بسته است و پاسگاه دم سد به کلی منهدم شده و سنگهای بسیار بزرگی به جاده افتاده و جاده بند امده است و تنها جاده ارتباطی” طارم” از” زنجان” می باشد.

 

 

با هر وضعی بود به “گیلوان” امدم پس لرزه ها امان از مردم گرفته بود اوضاع بد جوری به هم ریخته بود مردم همه در حال گریه وشیون بودند وگویا محشر برپا شده بود
با هر زحمتی بود به” مامالان “رسیدم خانه ای برپا نبود پیش” مادر” رفتم گریه امانم را بریده بود شیون ونوحه ومویه از هرکجا به هوا برخاسته بود شب را بر روی پوشال برنج خوابیدیم چیزی نبود که به زیر ورو بیاندازیم درون خانه های نیمه مخروبه هم رفتن پر خطر بود.

 

 

صبح از جایم برخاسته وبه خانه اقوام رفتم پسرخاله ام” بهرام” در عنفوان جوانی با زندگی وداع گفته بود جانکاهترین مرگ از ان” عاباس” بود که ان سال زمینهای ما را کاشته بود وبه من قول سوغات داده بود دو پسرش از ییلاق به دیدنش امده بودند وصبح عازم ییلاق بودند پدر وقتی زلزله را می فهمد دو پسر خویش به بغل می گیرد که فرار کند اوار بر سرش ریخته وهر سه ایستاده جان داده بودند دو پسر نوجوان در زیر بعل پدر گویا ساعتها در غربت ده پایین تلاش نافرجام برای نجات خویش کرده وعاقبت دم فروبسته وتسلیم مرگ شده بودند تا مجسمه ای از تجسم مصیبت باشند ان سوتر مرحومه” شهناز” کودک شیر خواره اش را به بغل گرفته وبر پسر حایل شده بود که اوار بر سرش نریزد  وخود به آغوش مرگ رفته ولی پسرش اینک یک جوان رعنایی شده تا یادگار ان شب دهشتناک وتجسمی از ایثار مادرانه باشد مرحوم” سلمه “چهار فرزند خویش از دست داد وتا اخر عمر متوهمانه با سفرکرده های خویش زیست ودر خیال خویش با  انها حرف می زد و غذا می خورد واز زندگان وزندگی بریده بود وفسرده حال چند سالی زیست وعاقبت به فرزندان سفر کرده اش پیوست مرحوم “شیرینعلی” نیز چند جوان رعنا را راهی گورستان کرد تا از قافله مصیبت دیدگان عقب نماند و مشهدی” گلعلی” نیز در “منجیل” دختر نوعروس خویش را با دایی” عزیز” عروس خانم وبرادران وخواهرانش یکجا به مجلس فرشتگان فرستاد وغریبانه ترین مرگ از ان دختران مرحومه” چیمناز خاله” بود که پس از مرگ دخترانش به سکته مغزی گرفتار شد و لنگان لنگان به نزد دخترانش شتافت.

 

 

مرحومه ” گل ننه را دیدم که در سوگ داماد و نوه اش در خرابه های خانه دامادش غمگنانه می غنود وخاک غم بر سرمی کرد انگار” قطران “بود بر خاک زلزله زده تبریز سده ۵ قصیده غم می سرود:

کسی که رسته شد از مویه گشته بود چو موی

کسی که جسته شد از ناله گشته بود چو نال

یکی نبود که گفتی به دیگری که مموی

یکی نبود که گفتی به دیگری که منال

ز رفتگان نشنیدم کنون یکی پیغام

ز ماندگان نبینم کنون بها و جمال

مرحومه “گل ننه” نیز تا مرا دید سرشک بر دیده جاری کرد و در این مصیبت قصیده غم جاری کرد وبا “اوخشاما از داماد و نوه اش گفت و من سر شانه دامادمان کرده ودر سوگ برادرش زار زار گریستم

از ان هنگامه دهشتناک که یکی از مخربترین وقویترین زلزله های تاریخ می باشد قریب به ۳ دهه می گذرد ولی زخم ان از دل مردم “طارم” پاک نمی شود ودر این روز یاد عزیزان سفرکرده گرامی داشته می شود قطعه شعری دارم که در ان زمان سروده ام تقدیم خاطر عزیزتان می کنم که به زلزله از زاویه دیگری نگاه شده است ???????

دوشدی منیم اولکه مه بیر زلزله
خلق ایچه ری دوشدو بتر ولوله
هلهله هو هلهله هو هلهله
دام داشیمیز رعشه دوتوب اوینادی
یئر اچیلیب ادام اوتوب اوینادی

شهپر اچیب گویدا اوگون “جبراییل
اولدو مهیا ی سفر “عیزراییل
شیپور ایله لیزگی چالیب” اسرافیل
اولدو قیامت هامی لوت اوینادی
بعضی سی تک بعضی سی جوت اوینادی

عیشقینه باخ گور کی نیجه اوینادیر
گوزده یاشی بولاق کیمی قاینادیر
معشوقه اغلاتما اوزل قایدادیر
چالین چالین شئر اولموشوق اوینوروق
تومانی شین تیر اولموشوق اوینوروق

دکتر یونس قاسمی طارمی

لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

Scroll to Top